کانون بسیج فرهنگیان ناحیه 4 قم

کانون بسیج فرهنگیان ناحیه 4 قم
آخرین نظرات
  • ۲ مرداد ۹۴، ۱۹:۰۶ - محمد مهدی تهرانی
    خدا قوت

۳ مطلب با موضوع «شهید شاخص» ثبت شده است

مقاله ای به مناسبت چهارم تیر سیو پنجمین سالگرد سالگرد عروج ملکوتی سردار شهید رجب علی علمی نیک

//bayanbox.ir/view/3107861578884241603/DSC-0122.jpg


بنام حضرت حق و سلام بر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف .

سلام بر موعود منتظَر .  سلام بر یاوران مهدی و پرچمداران جبهه حق و حقیقت . چرا که جنگ حق و باطل هنوز هم ادامه دارد . شاید نه در سنگر و خاکریز که در قلب و ذهن . درود بر آنهایی که رفتند و جان باختند و مرحبا بر آنان که دستمان را گرفتند تا راه شهدا را گم نکنیم . گرامی می داریم نام و یاد شهدایی را که به پا س دلاوری هایشان امروز گرد هم آمده ایم در این مکان مقدس، خانه خدا –همان جایی که طلیعه های انقلاب از آنجا تابیدن گرفت . پیشانی مشرقی انقلاب را باید بوسید  که هیچ حادثه ای بهتر از انقلاب ما مرد ساز نبود . و امروز یادمان چند تن از آن شیر مردان است .

به خودم می بالم ، در کشری زندگی می کنم سر بلند و سرافراز که سال های سال در مقابل آزمون های سخت ، انقلاب ، دفاع مقدس ، در مقابل دانش روز و هجمه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دنیای کفر قد راست کرده ایم و جوانان غیور ایران ثابت کرده اند که ایرانی اند و ایرانی می مانند . نسل امروز به اثبات رسانید که فرزند خلف نسل گذشته است . ما از نسل رهبران نهضت تنباکو هستیم . پدران ما قانون کاپیتولاسیون را ملغی کردند. انقلاب مشروطه را پایه ریزی نمودند و صنعت نفت را برای ایران با ملی کردن جاودانه ساختند. ما در دامان پاک کشوری بزرگ شدیم که صدها چهره ماندگار تاریخی در آن چشم گشودند ، در هوای ان نفس کشیدند ، رشد کردند و برای بقای کشورشان هر کدام به نوعی جنگیدند و در راه اعتلای آن ، شکوهمند ، با زندگی وداع کردند . دفاع آنان دفاعی همه جانبه بود . پس از پیروزی پرشکوه انقلاب اسلامی ایران وقتی که دشمن دون پایه های حکومت خود را متزلزل و فروپاشیده می دید پیش از آغاز حمله ی نظامی به ایران، تصمیم گرفت اعتقادات ایرانیان را نشانه رود. پس در آن برهه دفاع، تنها سلاح در دست گرفتن ریختن خون ناجوانمردان نبود . باید کسی برمی خاست که ریشه های فرهنگی را در میان نوجوانان و جوانان وطن تعمیق بخشد. باید کسی از دل خود همین مردم، آشنا به آداب و رسوم خود ایشان و از متن خودشان می بود که با زبان آن ها سموم باقی مانده ی دوران منحط پهلوی را با پادزهر های فرهنگ ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم خنثی سازد. درست است که همین جوانان  بودند که شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی سر دادند و خود با نثار جان و مال انقلاب کردند و نظام اسلامی  را بر شاهنشاهی برگزیدند. اما هر بوته ای هر قدر مستعد، بدون قیم و تربیت مناسب در راه رشد و بالندگی به راه خطا کشیده خواهد شد. پس معلمی باید که این وظیفه ی خطیر را عهده دار گردد. شهید رجبعلی علمی نیک با همین طرز تفکر و اعتقادی که داشت پس از پایان دوره دانشگاه که دوره چهار ساله را در سه سال و با معدل عالی به اتمام رسانید به خدمت سربازی فراخوانده شد . مقرر شد ایشان در مهاباد مشغول خدمت سربازی گردد . در آنجا هم دست از فعالیت فرهنگی برنداشت و با روحانیون اهل تسنن و بزرگان شهر آشنا شد. در جلسات ایشان هر گاه دعوت میشد با روی باز شرکت می جست و سعی می کرد با آنان رابطه ای محکم و حسنه برقرار نماید که همین تجربه آشنایی و دوستی با بزرگان مهاباد در آینده و در زمان عهده دار بودن فرماندهی سپاه نقده به کارش آمد.به این ترتیب توانسته بود قسمت مهم اوضاع آشفته منطقه متشکل از ترک و کرد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را با نشاندن درخت دوستی و وحدت و برادری آرام سازد وبخشی از اندیشه ی خود را عملی نماید.

پس از پایان دوره سربازی و باز گشت به زادگاهش نقده، فعالیت های فرهنگی ادامه یافت . او معلمی دلسوز بود که روشنگری و آگاه ساختن نوجوانان و جوانان را به هر امری مقدم می دانست . چون ایمان داشت اگر فرهنگ در عمق وجود انسان ریشه دارگردد دیگر در مسیر وزش تند بادهای روزگار آسیب نخواهد دید . پس با برگزاری جلسات  پرسش و پاسخ و همزبانی با دانش آموزانی که تربیتشان را عهده دار بود این مهم را به انجام می رسانید.

مردان شهر به خاطر دارند جلسات مهدیون را که در مساجد ومنازل بزرگان شهر برگزار میشد .

عمر خود را در جهاد و روشن گری و ارشاد عزیزان  اهالی نقده گذراند .

در ان دوران آشوب و فتنه که گروهکها و فرقه های ضاله چون قارچ های سمی خودرو از گوشه و کنار شهر سر بر آورده بودند سخنرانی های روشنگرانه اش بیدار کننده بود . بادهای مسموم بیگانه بوی بهائیت را با خود به ارمغان آورده  و در بسیاری از شهرها تبدیل  به تاولهایی چرکین شده بودند . اما دیده بیدار او و یارانش همیشه در کمین بهائی گری بود و اجازه فعالیت به آنها نمی دادند . هر چند با کمال تاسف گاهی دیده میشد که افراد با نفوذ و قدرتمند شهر راه گم کرده و در پی اشاعه این بی دینی بودند.

 چون پرستوی مهاجر پیوسته در رنج بود ، از شهری به شهری در رفت و آمد بود ، در این جهاد بزرگ نهادینه ساختن دوستی و برادری سست نشد ، و دلسردی به خود راه نداد.

مبارزه ی او با فرهنگ بیگانه در راس همه ی هدف ها قرار داشت . به حق باید این بزرگ مرد را که فردی پر تلاش و زحمت کش بود یکی از پایه گذارن اساس وحدت و آرامش در منطقه نامید.  در اطاعت از مقام معظم رهبری تا پای جان ایستاد زیرا در روزگاری که کفر ریشه دوانیده و غم خیمه زده  و اندوه قد برافراشته و کفر قامت راست کرده بود  و ولایت به دام کشیده شده و دین به کام خصم وا مانده بود نفوس جهاد گرانه ی این بزرگ مرد تاریخ نقده بود که نسیم روح بخشش در آن دیار، طنین انداز گشت . زیرا آن همه مظلومیت مسلمانان و بغض های مانده در سینه ها را ، لمس کرده بود . با بزرگان اهل تسنن و شیعه ارتباط تنگاتنگ داشت  و در طول تمام خدماتش، با حضرت امام خمینی به عنوان رهبر و فرمانده کل قوا دیدار داشت و دستورات را مستقیما و بدون واسطه از ایشان می گرفت وهیچ کاری را سر خود انجام نمیداد. این بود که تا این حد در اجرای فرامین شرعی موفق بود . ایشان از افراد بی نظیر آذربایجان غربی بودند . از جهت رشد علمی و دینی واخلاقی از جوانان شهیر و نامی آذربایجان بود  و مورد تجلیل قرار می گرفت . او حوزه ها ی علمیه ی متعددی دیده بود  و در حوزه ی علمیه ی قم درس خوانده بود . در دانشگاه تهران  تحصیل کرده و با کوله باری از علم و تجربه و دانش به نقده بازگشته بود تا به همشهری های خود خدمت کند . مکرر می گفت سعی کنید قدر این نعمت عظیم پیروزی اسلام را که نصیب ما و کشورمان شده بدانید.

    درست است که زنده ماندن هر انقلابی و ریشه دار شدن هر نهضتی خون میخواهد، ولی تنها کسانی میتوانند بی محابا سلاح در دست گیرند و به مصاف خطر بروند که فرهنگ  اصیل عاشورایی در عمق وجودشان ریشه دار شده باشد و گرنه فاصله ی حسینی شدن و یزیدی بودن تنها به اندازه ی دو حرف حر است. تاریخ با ما حرف میزند. تاریخ تمام گذشته ها را فریاد میکشد تا عبرتمان گردد و تجربه ها را دوباره نیازماییم، که خطاست. تاریخ میگوید لشکر ابن سعد تنها مردان بی دین و ایمان نبودند، در آن لشکر که از آن به عنوان لشکر کفر یاد میکنیم، و به حق نامردمانی سنگدل و بی بصیرت بودند، حتی کسانی هم بودند که روزی در محضر پیامبر اسلام حضور داشتند، سخنان ایشان را شنیده بودند، خطبه های حضرت علی علیه السلام به گوششان آشنا بود. اما چرا جانب حق را رها کرده و به سوی باطل شتافتند؟ آنان که حتی اگر از ایشان سوال میشد در امور دینی حسین علیه السلام برتر است یا یزید پاسخشان حسین علیه السلام بود . پس چرا وقتی پای زر و زیور و مال و مقام به میان آمد و به قول امروزی ها حرف از معیشت بود حسین علیه السلام را رها کردند و تا ابد مهر بد نامی و کوفی گری بر پیشانیشان حک شد؟ این ها همه نشان از بی بصیرتیست و نداشتن تربیت و قرهنگ اصیل دینی. پس اگر سلاح در دست باشد و بصیرت در دل نباشد آن سلاح تنها راهیست به سوی اتش دوزخ و سی و سه سال پیش این فرمانده جوان سپاه پاسداران نقده که حامی پر و پا قرص ولایت و امامت بود چه زیبا این مفهوم را دریافت و در تربیت دینی و عمق بخشیدن بصیرت و فرهنگ اسلام در دل جوانان منطقه همت گماشت و  حتی پاسخ دشمنش را نیز با گلوله نداد . چرا که معتقد بود زمانه ، زمانه تربیت دینی است و فرهنگی که با زبان ملایم و حجت تبدیل به اعتقادات مردم شود هیچگاه فراموش شدنی نیست . در جریان پاکسازی منطقه از شر اشرار کموله و دموکرات  با فرمان حضرت امام خمینی روستا به روستا در روستاهای کرد و ترک سفر می کرد وبا ایراد سخنرانی و جلسات پرسش و پاسخ آنان را توجیه کرده تا جائی که خود با میل و رغبت و بدون اعمال فشار به سمتش آمده و اسلحه های خود را که از زمان انقلاب داشتند تحویل می دادند . چون متوجه شده بودن که امنیت منطقه را باید به دست جان برکفان سپاهی و قانون سپرد .

پس از ماموریت های متعدد پاکسازی که  ایشان و همراهانشان کسب تجارب بسیار نموده و خبره تر و ماهر تر شده بودند برای پاکسازی در جاده اشنویه و روستاهای آن منطقه اقدام کردند. در حالی که این بار نفرات دوره دیده نیز نیروی سپاه نقده را یاری می کرد و با نفر بر و مین یاب راه و جاده را از خطرات انفجار تخلیه ساخته و پیش رفتند در عین حالی که به یک مورد انفجار هم بر خورد نکردند . توقف در اولین آبادی و ایجاد دوستی و برادری مابین کرد و ترک ، دومین روستا و توقف و تحویل گرفتن تسلیحات جنگی باقیمانده میان مردم . همه چیز خوب بود و موفقیت آمیز. برادران سپاه نقده هم برای اطلاع از احوالات نیروی در حال عملیات همچنین برای رساندن مایحتاج به گروه، با ایشان ارتباط داشته و در ضمن تسلیحات را تحویل گرفته به مقر سپاه منتقل می نمودند . و این اخبار موفقیت آمیز از پاکسازی در آن اوضاع نابسامان و آشفته نقده قوت قلبی برای اهالی بود . یکی از نزدیکانشان در پاسخ به نگرانی ما اینگونه گفتند که شما فکر می کنید ایشان برای جنگ و خونریزی رفته اند؟ نخیر ! باید ببینید که فرمانده سپاه پاچه های لباس خود را تا زانو بالا زده ، بیل بدست گرفته و همراه با کردهای محلی مشغول آبیاری زمین های کشاورزی است . آری ! کجا چنین فرماندهی دیده شده که با اینهمه اخلاق و تا این حد مسالمت آمیز با طرف مقابل پیش رود ؟ ؟ سفارشش به هم رزمان دوری از خشونت و خونریزی بی مورد بود . در برابرزنان و کودکان بی دفاع خود را مسئول می دانست و در مقابل بیعدالتی و ظلم به مردم بی دفاع ، از هر کس که  سر می زد خاموش نمی ماند .

هر روز موفقیتشان بیشتر از قبل تمامی اهالی را که در روند کارشان بودند وادار به تحسین می کرد که این قضیه نشات گرفته از پیشینه فرهنگی ایشان ، ارتباط با بزرگان مهاباد و منطقه و سابقه  دوستی و اطمینان خاطری بود که آنها به شهید داشتند  .

اخرین روز عملیات بود اینبار خبر رسید که خود ایشان باید برای گزارش عملکرد به مرکز برگردند . و این در اوضاع خطرناک منطقه دستوی عجیب بود اما از آنجایی که ایشان همیشه مطیع اوامر بودند به همرا ه گروه اعزامی قصد بازگشت نمودند و پس از تحویل گزارش چند روزه عملیات و توقف بسیار کوتاه عزم سفر کردند تا عملیات را به نحو احسن به پایان رسانند.

خودرو حامل ایشان  و پنج تن از یاران دلیرشان از جلو و مینی بوسی حامل افراد دیگر سپاه از پشت سر عازم منطقه بودند. هنوز خیلی از شهر دور نشده بودند . سه راه نلیوان بود. که انفجاری جانگداز وسیله پرواز چند تن از یاران امام زمان شد . خودرو ایشان در مقابل چشمان بهت زده یارانشان متلاشی شد و بال پروازی گردید برای آنان که شهادت آرزویشان بود.

در حاشیه ی سرخ تاریخ در گوشه ای بنام ایران مردانی رفتند که شاید در هرکجای تاریخ غیر از این گوشه ی سرخ اگر بودند، هرکدامشان اسطوره ی هزار داستان از هزار و یک شب روزگار میشدند. من در این شهر به شدت آشنا با دلی به غایت کوچک کجا میتوانم غربت تو را و دل دریایی ات را بفهمم. شرمنده ام که واژه های حقیرم نمیتواند به تفسیر بکشد تمام واقعیت را. ای کاش دمی نگاهت در نگاهم گره میخورد و بی واژه میگفتم و اسطوره های واقعیمان را فریاد میزدم. شرمنده ام از این بی شاعرانگی هایی که در الفاظ روزگار موج میزند. شرمنده ام از روزگاری که در آن یادها در خاطرات میمیرند. شرمنده ام از چشم هایی که بیداری را تنها در باز بودن پلک هایی خواب آلود می بینند و شرمنده ام که گاهی الفاظ، ساحل قلب مهربانت را که غزل های آزادی و عزت در آن جای میگیرند در مد غرورشان غرقه میکنند. همین الفاظی که امروز ورد زبان بالا نشینان است: مدرنیسم، حقوق بشر، سازمان ملل، چپی و راستی، جمهوری خواه و دموکرات و چه و چه.... راستی خدا کند من و تو یکدیگر را در این آشفته بازار گم نکنیم. خدا کند من و تو هیچ گاه در غرور واژه ها غرق نشویم. خدا کند من هیچ گاه بی شاعرانگی را نفهمم و در کشاکش چپ و راست در میانه ی حیرانی ها هاج  و واج تو را فراموش نکنم. بگذار ساحل هایمان را غرقه سازند. ساحل بهانه است. رفتن رسیدن است. اگر من به یاد تو بیدار باشم و در خلسه ی اغوا کننده ی دنیا خمیازه نکشم دیگر برایم مهم نخواهد بود که حقیقت دنیای مرا به دیوانگی های خود میفروشند. اگر امروز با اهداف تو همراه شوم دیگر ملالی نیست اگر جهان غرب بر من بتازد. اگر مقصدم را گم نکنم و نشانی را از خود تو بخواهم خنده ام میگیرد اگر تمام نماد های نیویورک و بریتانیا خیال خام هجمه به اعتقاداتم را در سر بپرورانند. باید یادم نرود که قرارمان اینجا نبود. قرارمان این بود که تاریخ فردا را جور دیگری رقم بزنیم. نه در حاشیه، که در متن. چرا که یاوران مهدی باید در متن حادثه باشند. در متن انتظار .

نجوا میکنیم با او که روزی خواهد امد: زمین، تشنه ی بارانِ عدالت توست.

 لَیَْت شِعْری اَیْنَ اَسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوی 

کاش می دانستم کجا منزلگاه تو شده؟ پشت دیوار بقیع؟ پشت دیوار کعبه؟ بر فراز «جبل الرحمه»؟ بلندای کوه نور؟ کاش می دانستم در کدام قسمت از زمین، خانه ات بنا شده؟! پشتِ کدام آفتاب؟ زیر سایبان کدام کسا؟

آیا صبح نزدیک نیست ؟ اَلَیْسَ الصُّبحُ بِقَرِیبٍ

 

 

ن.علمی نیک






//bayanbox.ir/view/4840748523722973992/DSC-0215.jpg

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۸
کانون بسیج فرهنگیان ناحیه 4 قم
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۷
کانون بسیج فرهنگیان ناحیه 4 قم

 شهید شاخص بسیج فرهنگیان کشور در سال 1394، معلم و فرمانده شهید رجب علی علمی نیک




شهید رجب علی علمی نیک در سال 1325 در خانواده‌ کشاورزی از روستای تابیه (سولدوز) در حومه شهرستان نقده به دنیا آمد او در هوای آزاد و خرم آنجا پرورش یافت . پدرش با وجود اینکه از مشکلات و سختیهای دوری راه مدرسه آگاه بود، تصمیم گرفت تا آماده‌تر شدن علی از جهت آمادگی جسمانی او را در 8 سالگی به مدرسه بفرستد تا بتواند فاصله سه روستا را طی کند و از راههای پر پیچ و خم و مواضع طبیعی عبور کند و در کلاس درس حاضر شود .
او سه سال تحصیلات ابتدائی خود را با موفقیت در روستا به اتمام رساند و سپس برای ادامه تحصیل مجبور به رفتن به مدرسه‌ای دیگر که در روستای دورتر بود شد. و سه سال دیگر را با وجود مسافت طولانی و زمستانهای سرد و پربرف و وجود حیوانات وحشی و درنده ، با همراهی پدر و پشتکار و علاقة خویش پشت سر گذاشت.
در چهارده سالگی همراه دو تن از همسالانش در نقده اتاقی اجاره کرد و کلاس هفتم را به این ترتیب به پایان رسانید. ولی آشنایی او با روحانی‌ایی که در روستای مجاورشان سکونت داشت، باعث گردید که شور عشق تحصیل علوم دینی در جان علی بنشیند. او عازم پایگاه عالم تشیع، در شهر مقدس قم شد و در مدرسه حجتیه مشغول تحصیل در علوم مذهبی شد و در کنار این امر از ادامه تحصیل علوم دبیرستانی فارغ نبود . در سال 1347 با خانواده‌ای روحانی از شهر ارومیه وصلت کرد و پس از دو سال خداوند دختری کوچک به جمع آنها افزود.
در سال 1350 در کنکور سراسری پذیرفته و در رشته ادبیات و علوم انسانی وارد دانشگاه تهران شد و در این دوره بود که با آگاهی از ظلمها و جنایات رژیم پهلوی مبارزات مخفیانه خود را بر علیه رژیم طاغوت آغاز کرد و با عضویت در کتابخانه عمومی دانشگاه سعی داشت تا هر چه بیشتر کتابهای عقیدتی اسلامی را در دسترس دانشجویان علاقه‌مند قرار دهد و نیز در افزایش سطح معلومات خود می‌کوشید .
در انجمن اسلامی دانشگاه نیز عضو بود. خانواده از اغلب فعالیتهای او بی‌‌اطلاع بودند ولی از این موضوع که شهید از ناراضیان و شورشیان دانشگاه محسوب می‌شد با اطلاع بودند.
در 1353 فارغ‌التحصیل شد و عازم خدمت اجباری نظام وظیفه شد، محل خدمت او در مهاباد (یکی از شهرهای کردنشین آذربایجان غربی ) بود. وی در آنجا با درجه افسری شروع به خدمت کرد . اکثر ساکنین شهر مهاباد را کردها تشکیل می‌دهند. در پادگان شهر ارتشی‌های زیادی خدمت می‌کردند که شیعه بودند و برای همه فقط یک مسجد وجود داشت.
شهید علمی هیچ وقت حاضر نبود که مسجد خالی بماند و به همین جهت بیشتر اوقات با همفکری چند روحانی شیعه که از شهرهاغی اصفهان و نجف‌آباد تبعید شده بودند برنامه‌ای برای تبلیغ و پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی طرح ریزی می‌کرد.
نماز جماعت همیشه برپا بود و شبهای جمعه دعای کمیل و صبح جمعه دعای ندبه برپا می‌شد. در این زمان دومین دختر وی به دنیا آمد و او که از اهمیت کار برای کودکات غافل نبود، برنامه سرود و درس قرآنی برای کودکان و برنامه مخصوص برای نوجوانان در مسجد دایر نموده بود. ایشان در تهران و قم کتابهای مهم بسیاری می‌خرید و به کتابخانه‌ای که خود در مسجد تاسیس کرده بود هدیه می‌کرد و جوانان زیادی در کتابخانه ایشان عضویت داشتند.
یکی از کارهای شهید که باعث تعجب کردها شده بود این بود که ایشان نام پنج‌تن ( محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین ) را با خطی زیبا نوشته و در اتاق کار خود در بالای سرش به دیوار نصب کرده بود که باعث تعجب همه مراجعین کرد می‌شد. واقعا برای همه این موضوع که یک افسر ارتش شاه چنین عقیده و طرز فکری داشته باشد، جای تعجب داشت . ولکن خود نشان دهنده حب و دوستی اهل بیت و اولیاء الله بود و تکیه و توکل بر ذات احدیت که او را در کانون خطر به پیروی و متابعت از فرامین الهی و دفاع از حق وا می‌داشت .
سومین دختر شهید نیز قدم به عرصة هستی گذاشت با پایان دوران سربازی، شهید رجبعلی علمی نیک به اتفاق خانواده به زادگاه خویش بازگشت و در دانشگاه شهر نقده مشغول تدریس شد. در این دوران نیز دست از فعالیت و مبارزه نکشید و با چاپ و تکثیر اعلامیه‌های امام و روحانیت مبارز محیط تحصیل را با اوضاع و تحولات سیاسی کشور آشنا می‌کرد .
رابطه او با شاگردانش رابطه‌ای فوق روابط معلم و شاگرد بود، او نقش یک دوست صمیمی و دلسوز را بر عهده داشت و خود را از مشکلات و سختیهای دانش‌‌آموزان جدا نمی‌دید.
خانم نرگس رضوی همسر شهید درباره این دور از مبارزات ایشان می‌گویند:
« ایشان چه در موقعی که در ارتش بود و چه بعدها همیشه محاسنشان بلند بود و به خاطر درگیری‌هایی که در دانشگاه پیش آمده بود و ایشان کتابهای اسلامی پخش می‌کرد ایشان را دستگیر کرده و به ساواک بردند و انواع شکنجه‌ها را نسبت به ایشان انجام دادند و در مقام توهین و تهدید از هر ابزاری سود جستند اما ایشان حاضر نشد قدمی از عقاید خود کنار بنشیند و تسلیم خواسته‌های آنها بشود.»
شهید رجبعلی علمی نیک در تشویق و ترغیب مردم به تظاهرات سهم بسزایی داشت . با پیروزی انقلاب در بیست و دو بهمن 57 و با دستور امام مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران شهید جزو اولین داوطلبان بود و پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در نقده، شهید از طرف سپاه پاسداران به فرماندهی سپاه منصوب شد.
پس از تشکیل سپاه، مردم با رشادت و شجاعت بیشتری حملات دشمن را دفع می‌کردند، چنانکه بسیاری از حملات دموکراتها به دهات اطراف همین جوانان سپاه پاسداران خنثی کرده بودند. و با تشکیل سپاه پاسداران در شهرستان نقده ایشان به عنوان اولین فرمانده سپاه پاسداران این شهرستان انتخاب شدند.
در مدت زمان کوتاهی شهید علمی مسئول بنیاد شهید مستضعفان و دفتر حزب جمهوری اسلامی نقده نیز شد.
فعالیتهای بیش از حدی که ایشان در خارج از خانه و در اجتماع انجام می‌داد هرگز وی را از تربیت و پرورش فرزندان باز نداشت و او از هر فرصتی برای آموزش آداب اسلامی و اخلاق متعالی اسلامی استفاده می‌کرد.
وی با اخلاق و رفتار پسندیده و اسلامی خود نمونه شخصیتی محبوب ومصمم را برای اطرافیانش به وجود آورده بود. او شبها به خانه‌های مستضعفین می‌رفت و مایحتاج زندگی را برایشان می‌برد و اغلب خودش این کار را می‌کرد و مقید بود آبروی آن خانواده در محل محفوظ بماند .
حلم و بردباری و اخلاق کریمه انسانی او تا جایی گسترش داشت که دامنه آن خانواده افراد مقتول در حوادث و درگیریهای احزاب محله را نیز شامل می‌شد . کسانی که دشمن محسوب می‌شدند و رودرو با سپاه و مردم می‌جنگیدند، شهید برای خانواده آنها مستمری قرار می‌داد و سعی در دلجویی و محبت به آنان داشت . و سرانجام موعد عروج این روح متعالی و پر جنب‌و‌جوش نیز فرا رسید . چهارم تیر ماه به همراهی پاسداران از ماموریت بازدید شهرک کردنشین اشنویه باز می‌گشت که به اتفاق 4 تن از پاسدارانش در حادثه برخورد با مین به شهادت رسیدند.
یاران شهیدش بخشعلی رجبی، شعبان مسافری، امیر علی مرحومی، اکبر صابری نیز با او در سفر شهادت همراه شدند . شهادت آنان نقده را در سوگ نشاند و پس از گذشت مراسم شب هفت شهید، چهارمین یادگار وی به دنیا آمد و امیدی دیگر به همسر شهید بخشید . امید که همسر و فرزندان این شهید زینب‌وار راه حسین (ع) را بپیمایند و پیام خون شهید را به ثمر رسانند.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۹
کانون بسیج فرهنگیان ناحیه 4 قم


کد کج شدن تصاوير