رد پای مهاجرانی؛ پشت کارنامه جنتی
سکوت این روزهای ما در مقابل جنایتی که علیه فرهنگ و باورهای ملت ایران در حال وقوع است، تراژدی هولناکی است که اگر با درمان و بلکه جراحی عاجل مواجه نگردد ممکن است به کودتایی شبیه دو کودتای ناکام آمریکایی اسراییلی در دو تابستان 78 و 88 منتهی شود.
اکران قانونستیزانهی فیلم سینمایی «قصهها» به کارگردانی یکی از عناصر نشاندار فتنهی 88 در سینماهای ایران، زنگ خطر بزرگی برای دلسوزان اسلام و انقلاب بود. لکن سکوت ما در مقابل بازگشت جریان انحراف و خط نفاق جدید، گویا همچنان تمامی ندارد!
فیلم قصهها، اثری است که هرچند عنوان یک فیلم سینمایی را با خود یدک میکشد، اما از اولیهترین شاخصهی یک اثر سینمایی که عبارت است از «داشتن یک قصه» تهی میباشد! نگارنده این سطور پس از مشاهده این فیلم، از منتقدین سینمایی خواسته است تا داستان این فیلم را برایش روایت کنند، اما با کمال تاسف هیچیک از این دوستان سر از فیلم بیسروته خانم بنیاعتماد درنیاورده است!
در واقع قصهها یک دروغ سینمایی است! کارگردان این فیلم ظاهرا قصد داشته؛ مستندی از سیاهیهایی که معمولا رسانههای منتسب به سازمانهای جاسوسی صهیونیستی به جمهوری اسلامی نسبت میدهند بسازد، اما چون؛ چنان سیاهی متراکمی در عالم واقع وجود نداشته، مجبور شده است تا متوصل به هنرپیشههای سینمایی گردد!
در این فیلم رخشان بنیاعتماد، شخصیتهای فیلمهای قبلیاش (همچون دختری با کفشهای کتانی، زیر پوست شهر، گیلانه، روسریآبی و...) را به زمان حال آورده و همهی آنها را به انضمام همه مردم ایران، انسانهایی بدبخت و مفلوک نمایش میدهد که هرکدام به واسطهی جور و ظلم حکومت اسلامی (!) به نحوی سیهبخت شدهاند! در واقع این کارگردان فتنهگر در فیلم مورد اشاره که از اولین شاخصهای یک اثر هنری بیبهره است، گویی صرفا میخواسته تا دوربین خود را جلوی دهان هنرپیشگانی بگیرد که فحشهای شعاریای که وی در قالب سناریو به آنها حقنه فرموده را با آب و تابی آرتیستمئابانه بازگو کنند!
در فیلم مورد اشاره انقلابستیزی و خصومت با نظام اسلامی به وضوح به چشم میخورد. به نحوی که توهینهای صریح نسبت به دستگاه قضایی، متدینین، قوانین کشور و... در کنار حمایت آشکار از عناصر میدانی کودتای آمریکایی اسراییلی 88، نمادهای ضدانقلابیون و سلطنتطلبان و ... را میتوان به دقت در این فیم آدرس داد!
به این نمونه توجه فرمایید:
پیرمردی کراواتی که نظام اداری کشور حق او را ضایع کرده، جهت تظلمخواهی روانهی دستگاه قضایی شده است. قاضی جمهوری اسلامی کیست؟ یک جوان فاسد، عصبیمزاج، شهوتران و زنباره! شُهرتطلب و علاف و بیکار که کار احدی از ارباب رجوع را راه نمیاندازد!!! و وقتی پیرمردی که تیپ عناصر سلطنتطلب و ضدانقلاب را دارد، به این قاضی بیلیاقت اعتراض میکند که چرا کارش را پیگیری نمیکند، با فریادهای قاضی مواجه شده و همین آدم فاسد که نماد دستگاه قضایی است، وی را «اغتشاشگر» خوانده و با استفاده از مامورین حراست، پیرمرد تظلمخواه را که اکنون فاسدین به او لقب اغتشاشگر دادهاند(!!) از اتاقش بیرون میکند!
باز به این نمونه توجه کنید:
پیرزنی به نمایش در میآید که پسرش به خاطر شرکت در تظاهرات علیه جمهوری اسلامی (کودتای آمریکایی اسراییلی 88) اکنون به زندان افتاده. کسی جنایات پسرک را در فیلم نمیبیند، اما تا دلتان بخواهد مظلومیت و معصومیت مادر فلکزدهای را میبیند که دائما مدعی است جمهوری اسلامی پسرش را بدون هیچ جرمی به زندان افکنده است! مادری که اکنون برای بیرون آوردن پسرش از زندان دربهدر به دنبال سندی به عنوان وثیقه است!
نمونهای دیگر:
بدون هیچ مقدمهای در متروی تهران زنی شوهردار نمایش داده میشود که با دوستپسرش (با عرض معذرت از خوانندگان گرامی!) مشغول قرار گذاشتن در خانهاش، در وقت خروج شوهرش از خانه میباشد! در دیالوگهای رکیکی که میان این دو (زانی و زانیه) رد و بدل میشود، مشخص میگردد؛ پدر این زن فاسد، مردی است که هرچند در غیرت اسلامی بسیار جدی است، اما خودش (بازهم با عرض پوزش از خوانندگان گرامی) خانمباز است!
بازهم بخوانید:
یک مرکز مشاوره بیماری ایدز به نمایش در میآید که جوانکی با یک تاکسیِ وَن نقش رانندهی آن مرکز را بر عهده دارد. جوانک کیست؟ یک دانشجوی نخبهی این مملکت که نظام جمهوری اسلامی او را صرفا به خاطر اعتقاداتش از دانشگاه اخراج کرده و حالا مشغول مسافرکشی است! در فیلم هیچ اشارهای به قانونشکنیها فتنهگریها اغتشاشگریها، عملیاتی کردن دستورالعملهای سازمانهای سیا و موساد و... توسط کسانی که از دانشگاهها اخراج شدهاند نمیشود. اما تا بخواهید این جماعت عقبافتاده که همچنان جای پنجههای کثیفشان بر گونههای ملت رنجکشیدهی ایران باقی است، موجوداتی نخبه و مظلوم نمایش داده شده و نظامی که حامی حقوق مردم خویش بوده، در شمایل حیوانی ظالم به نمایش درمیآید! جوان مذکور به صراحت میگوید: «در این مملکت امکان کار کردن وجود ندارد! من آن مدلی زندگی کردهام که مجبورم کردهاند. نه آن مدلی که خودم میخواستهام!» و البته یادتان باشد که اینها سخنان قهرمان فیلم است!
... و بخوانید:
زن فلکزدهای در همان مرکز مشاوره، مشغول خدمات کارگری است که همسر معتادش، صورتش را با آب جوش سوزانده! حالا این جانور وحشی کیست؟ مرد معتادی که دائما نام قدسی حضرت صدیقه طاهره (سلامالله علیها) و حضرت بابالحوائج ابالفضل العباس (علیه السلام) را بر زبان جاری میکند! و البته دائما دم از غیرت مردانهی اسلامی نیز میزند!
این غُصه را ادامه دهید و باز هم بخوانید:
گروهی از کارگرها نمایش داده میشوند که با یک مینیبوس عازم اداره کار هستند تا اعتراض خود را علیه چندین ماه عدم دریافت حقوقشان به گوش مسئولین برسانند. جلوی اداره مورد نظر که میرسند، مامورین انتظامی و حراست، در شمایل وحوش و درندگان، به آنها حملهور شده و قبل از اینکه کارگران از ماشین پیاده شوند ضمن ضرب و شتم آنها با بددهانی مشمئزکنندهای علیه این جماعت مظلوم توهین کرده! و نهایتا استخوانهای آنها را نیز خورد مینمایند!
در این فیلم هیچ نقطهی امیدی برای جامعهی ایرانی پیشبینی نشده! تصویر جامعهی ایران تصویری سیاه و تباه است! همگان بدبختند! آحاد ملت زیر ستم و جور جمهوری اسلامیاند! مردم؛ بازیچه و آلت دست حکومت اسلامیاند! به صراحت از زبان شخصیتی که نماد دستگاه قضایی مملکت است، بیان میشود که «مردم خودشان باید مشکلاتشان را حل کنند!» و البته حکومت اسلامی هیچ مسئولیتی در قبال مشکلات خلق خدا ندارد! فحشا؛ آنهم در حد زنای محصنه(!!!) مسالهای کاملا عادی است! غیرت؛ خصلت مردان شهوتران، متظاهر و منافق است! غیرت؛ خصلت وحشیِ معتادی است که صورت همسرش را با آب جوش سوزانده است! جوانان نخبه؛ مسافرکشی میکنند! هیچ کاری برای مردم وجود ندارد! حق ملت در دستگاه قضایی تضییع میشود! جوانان مظلوم در کنج زندانند و مادران پیرشان از دست این نظام ظالم و فاسد خون دل میخورند و کاری از دستشان برنمیآید! کارگران فلکزدهای که قصد تظلمخواهی دارند زیر مُشت و لگد و فحش عُمّال بیسروپای حکومت اسلامی؛ استخوانهایشان خورد میشود! انسانهای وارسته و مودب و مظلوم، چهرههای کراواتی و مظلومانه دارند! زنان؛ توسریخوردههای این حکومتاند! و...
سراپای این فیلم مملو از رذالت و سیاهنمایی است. گویی کارگردان در عقدهی طوفان 9دی 88 که بساط همپیالگان خائنش را بر باد داد، آنچنان با بغض و کینه به ملت و نظام برآمده از خواست ملت نگریسته که به اعلی درجهی اعتدالگرایی نائل گشته است!
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با صدور مجوز اکران این فیلم فاسد، بدون تردید مرتکب اقدام علیه امنیت فرهنگی کشور گشته است! چنین فیلم سیاهی که با شعار اعتدالگرایی به روی پرده رفته، همان فیلمی است که قبل از اکران عمومی آن با مجوز ارشاد «اسلامی»؛ مورد حمایت صریح سخنگوی وزارت امور خارجهی آمریکا قرار گرفته بود! این همان فیلمی است که خبرگزاری آمریکایی – صهیونیستی آسوشیتدپرس در توصیف آن نوشت: «فیلم قصهها واقعیت سیاه زندگی روزمرهی شهروندان ایرانی را به دور از سانسور ملّاها نمایش داده است»! این همان فیلمی است که تلویزیون العربیه (متعلق به جنایتکاران متوحش خلیج فارس) آن را «نمایی واقعی از رنجی که مردم ایران زیر ستم جمهوری اسلامی میکشند» خواند!
نگارنده تردیدی ندارد؛ کسانی که به این فیلم مجوز اکران دادهاند، یا عناصری در نهایت جهل و بیتدبیری و بیلیاقتیاند یا همان عناصری هستند که در 9 دی 88 از گرداب دهها میلیونی ملت ایران تودهنی خوردهاند! و البته وجه دوم را محتملتر میدانم! فیلم مورد اشاره، تمامی شاخصههای کینهورزی علیه اسلام و انقلاب و نظام اسلامی و مومنین و متدینین را داراست. متولیان اکران این فیلم اگر حتی یک پیام اخلاقی مثبت در قاموس آن را برشمرند، نگارنده دست از تمام ادعاهای خویش برخواهد داشت! فیلمی به این سیاهی؛ اکنون با مُهر تایید دولت جمهوری اسلامی روی پردهی سینماهای این دیار مظلوم، رقص کنان، به ریش اسلام و انقلاب میخندد و به ما یادآوری میکند؛ شعار خوشرنگ و لعاب اعتدال؛ همان اصلاحات آمریکایی است! و البته این حقیقت تلخ را به یادمان میآورد که؛ از ماست که بر ماست!
و سخن آخر اینکه؛ تمامی شواهد و قرائن و مستندات خدشهناپذیری که تنها گوشهای از آنها این روزها در خبرگزاری بسیج منتشر میشود، به وضوح حکایت از آن دارند؛ خط انحرافیای که وزارت ارشاد متاسفانه در عرصههای مطبوعات، سینما، کتاب، موسیقی و... در پیشگرفته، طابقالنعل بالنعل؛ همان راهی است که این وزارتخانه کلیدی در عصر اصلاحات آمریکایی در پیشگرفته بود. آن روز وزیری بر سر کار بود که بعدها مشخص شد؛ عامل سرویس جاسوسی بریتانیا بوده است! لذا از وزیر محترم ارشاد که فرزند یکی از استوانههای راستین اسلام و انقلاباند، توقع میرود با عبرتگرفتن از اتفاقات تلخ آن دوران سیاه، دامان خویش را از آلایش بیشتر به این فساد بزرگ پالایش نمایند. و صد البته وظیفه نهادهای نظارتی مهمی چون دستگاه قضایی و مجلس شورای اسلامی در این میان قابل انکار نیست.